«سور بز»، که نام خود را از رمان ماریو بارگاس یوسا وام گرفته است، همانند آن رمان ناظر بر نسبت میان «قدرت (متجلی در مفهوم سور) و شهوت (متجلی در تصویر بز در باورهای اساطیری)» است، هر چند به نحوی سلبی. کودکِ فیلمنامهی «سور بز»، سعید، بر خلاف آنچه ناماش معنا میدهد، ابداً «خوشبخت و نکوروز» نیست. پدر او را دعوت به یک معامله کرده است: دوچرخه به جای حیوان خانگیاش، بزی که در روایت فریبآلود پدر برای پسر باید به باغ برود؛ در حقیقت همانند بز عزازیل قربانی شود، تا باری از این خانوار کم کند. پسر با وجود اشتیاقاش به داشتنِ یک دوچرخه، بز را به دوچرخه ترجیح میدهد و برای حفظ و در آغوش کشیدن حیوان به خانه میدود و دیگر حیوان را «یکپارچه» پیدا نمیکند؛ تکهای از حیوان، خونِ او، در میانهی جدا شدنِ سرش از تن به صورتِ سعید میپاشد و زنگولهاش در دست دایی است. این بریدگیها و شکافها در وجود سعید نیز شکافهایی عمیق و شیزوفرنیک میسازند و او را میانِ بازیها و خوشیهای گذشته با بز کوچک و تلاشی اندوهبار برای ترمیم و سرهمآوردنِ تنِ تکهتکهی بزِ مذبوح با دوختنِ آن تبدار و بیتاب میکنند. فیلمنامه با تقطیع و تدوین و تمهید روایتیِ دوختن شلوار پدر، شلواری که در کلیتِ خود پوسیده و دیگر قابل دوختن نیست، بر این شکافهای سرِهمنیامدنی تأکید میورزد و در انتها نیز با گذاشتنِ سرِ بز رویِ تنِ پسر در کلاسِ درس، با نگاه خیرهی سعید به دوربین با صدایی بیصدا میگوید: “من سعید نیستم، من بزِ سعیدم.” و هشدارِ آیندهای را میدهد که اشتیاقهای سربریده و شکافتهی کودکی و قدرتهای نداشته سربرمیآورند و فاجعه میسازند تا نشان دهند: بزرگ که میشویم، یادمان نمیرود.
* * *
Saeed goes to a bike shop with his father and is very happy. When he realizes that he was deceived, he quickly runs home, but the butcher has already slaughtered his goat. He passes out and dreams of the rebirth of his goat.
Saeid goes to a bicycle shop with his father to buy a bicycle. He finds out that his goat has been deceived. He runs home but the butcher has already cut the goat’s head when he arrives at home. At night he gathers the pieces of the goat meat and its head and buries them in their garden. In his room, he remembers his memories with the goat, and suddenly at 1 am he hears the sound of the goat bell and sees his goat safe in the middle of the house. He wakes up and decides to repeat whatever he has done in his dream to keep his goat alive.